چکامه ها

دلنوشته ها ، اشعار و چکامه های من

چکامه ها

دلنوشته ها ، اشعار و چکامه های من

چون که در آغوش آتش سوختند
عشــق را پروانـه ها آموختند
این پر پروانه ها تنها نسوخت
شعله ها هم اندک اندک سوختند
از فــروغ چهره عاشـق وشان
نازنینان چــهره ها افروختند
هر دو سوی این حکایت باختند
باختند آن هر چه را اندوختند
تا که باز افتد به دام چشم ها
چشم ها را بر قدم ها دوختند

طبقه بندی موضوعی
......................................................................... .........................................................................

پیر شیدا

شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۱۱ ق.ظ

پیر مرد

گفت به من دلبر زیبا که تو زیبا نه ای

لایق این چشم و بر و زلف دل آرا نه ای

********

لاغری و گودی رخ های تو پیدا شده

لایق و شایسته این گنبد مینا  نه ای

 

روی سیاهت شده خاکستر و هم جنس خاک

پس تو دگر درخور این ماه شکیلا نه ای

 

حال که عمری بگذشت و دم مرگم رسید

گفت که پیری و دگر عاشق و شیدا نه ای

 

عمر چو خاکی به نسیمی ز کفم رفته است

وای از این لحظه که می میرم و پیدا نه ای

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی