شایدسال سوم دبیرستان ، اوایل مهر ماه و شروع سال تحصیلی . تا وارد کلاس شد و منو توی کلاس دید خیلی ناراحت شد. از چهره اش کاملا مشخص بود. شاید با خودش می گفت ای وای ، این پسره شلوغ کار که بازم سرو کله ش اینجا پیدا شد. حالا چطوری با این ... تا آخر سال تحصیلی سر کنم .
آخه آقای کاظمی زاد تجربه استادی منو در دوران شلوغ کاریمو توی کلاس داشت .دبیر جغرافیا و تاریخ انصافا مرد شریفی بود. متین و مؤدب . همچنین آرام و باوقار. چندین هفته به همین منوال گذشت و حتی نمرات بیست من هم نتونست نظر ایشونو نسبت به من تغییر بده . می گفت حتما تقلب کردی! ولی من به خاطر همان خصوصیات خوبش رفته رفته علاقم به ایشون بیشتر می شد. یه شعری براشون نوشتم و بعد از کلاس بین راه با دست خط خودم و با یک خودنویس کادو شده بهشون تقدیم کردم. کادو رو قبول نکرد ولی نامه رو گرفت.
استاد ارجمندم آقای کاظمی زاد این جان من فدایت جانم مبارکت باد
- ۰ نظر
- ۱۶ تیر ۹۵ ، ۱۷:۲۲