چکامه ها

دلنوشته ها ، اشعار و چکامه های من

چکامه ها

دلنوشته ها ، اشعار و چکامه های من

چون که در آغوش آتش سوختند
عشــق را پروانـه ها آموختند
این پر پروانه ها تنها نسوخت
شعله ها هم اندک اندک سوختند
از فــروغ چهره عاشـق وشان
نازنینان چــهره ها افروختند
هر دو سوی این حکایت باختند
باختند آن هر چه را اندوختند
تا که باز افتد به دام چشم ها
چشم ها را بر قدم ها دوختند

طبقه بندی موضوعی
......................................................................... .........................................................................

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رقص اشک» ثبت شده است

چندی از نیمه شب رفت ولی

چشم حیران من و این دل بی تاب هنوز

نگران دم صبح است

که می آید زود

هر دم از پرده چشم صحنه ای می گذرد

یا که آواز حزین تاری

می نوازد آرام

اشک در برکه

دخترکان اشکم

رقص کنان می آیند

وز سر صحنه به این گود فرو می غلطند

سجده کنان می میرند

  • ابوالفضل جعفری