چکامه ها

دلنوشته ها ، اشعار و چکامه های من

چکامه ها

دلنوشته ها ، اشعار و چکامه های من

چون که در آغوش آتش سوختند
عشــق را پروانـه ها آموختند
این پر پروانه ها تنها نسوخت
شعله ها هم اندک اندک سوختند
از فــروغ چهره عاشـق وشان
نازنینان چــهره ها افروختند
هر دو سوی این حکایت باختند
باختند آن هر چه را اندوختند
تا که باز افتد به دام چشم ها
چشم ها را بر قدم ها دوختند

طبقه بندی موضوعی
......................................................................... .........................................................................

ای مادر خاک مهــربانی                 برجا و همیشه جاودانی ..

در دامن خود مرا نگهدار                تا روز پســــین خدا نگهدار 

برای دیدن تمام شعر ادامه مطلب را بخوانید.


آغوش تو خوب سرد و گرم است

گه سفت و گهی چو موم نرم است

گه سرد شود تن سفیدت

گه تب کند از نگاه شیدت

به به که چه دلربا شوی تو

با فصل جدید و پوششی نو

ای مام تو در رحم چه داری؟

تابوت و یا که غنچه داری؟

با مرگ مدام اگر شوم مست

آغوش گرفتنت لذیذ است

ای وام گرفته جانم از تو

هر جا که روم دوانم از تو

در دامن خود مرا نگهدار

تا روز پسین خدا نگهدار

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی